دختری زیبا و باهوش به نام ساروشا همراه با پدر ، خواهر و برادر کوچکتر خود در خانه ای کوچک زندگی میکرد. مادر ساروشا سالها پیش بعد از به دنیا آمدن برادر کوچک ساروشا از دنیا رفته بود. پدرش هم مدتی بود که به خاطر مریضی سختی که داشت در خانه می ماند و نمی توانست کار کند.
آنها زندگی سخت و فقیرانه ای داشتند به همین دلیل ساروشا مجبور بود برای خرید غذا و داروهای پدرش سخت کار کند.
از طرف دیگر هم آقای فیرونان صاحب خانه آنها هر روز به ساروشا می گفت
باید هرچه زودتر پول اجاره خانه را بدهند و گر نه آنها از خانه بیرون می
کند. ساروشا سخت کار می کرد تا هم نیازهای خانواده اش را بر طرف کند و هم
پول آقای فیرونان را به موقع بدهد. به همین خاطر ساروشا صبح ها در مغازه
کتابفروشی به آقای اوُردیک کمک می کرد و عصرها در رستوران آقای مرنوم ظرف
می شست.
یک روز ساروشا مشغول شستن ظرفها در رستوران بود که همسایشان خانم مادیا با چهره ای هراسان وارد آشپزخانه شد. او به سمت ساروشا رفت و گفت:
- ساروشا... اوه ساروشا
- خانم مادیا شما اینجا چیکار میکنین؟
- اوه دخترم ... خونتون ... خانوادت
- چی شده ! ... چه اتفاقی افتاده ؟!
- خونتون آتش گرفته ... پ پدر ... پدر و خواهر و برادرت همشون اون تو بودن
...
چه غروب دلگیری بود. گویی خورشید چشمانش را بسته و به خواب رفته بود. ساروشا دوان دوان خود را به خانه ای که جز خاکستر چیزی از آن باقی نمانده بود رساند. آتش خاموش شده بود و از خاکستر آن دود بلند می شد.
او از میان مردمی که در آن جا جمع شده بودند گذشت و در جایی که زمانی درخانه بود نشسته و گریه کرد.
- آه خدایا چرا من ... چرا همه ی بلاها سر من میاد ... چطور ... چطور میتونم این همه رنج رو تحمل کنم.
زن ها و مرد ها و همه ی کسانی که در آنجا جمع شده بودند کم کم پراکنده شده و به خانه های گرم خود رفتند. حالا فقط او مانده بود و خانه ای که چند تکه چوب و آجر سوخته جای آن را گرفته بود.
حال ساروشا تنها بود، تنهای تنها ...
درود بر تو مهسای عزیز
قسمت اول داستانت بسیار زیبا بود. به نسبت سنی که داری خیلی خوب می نویسی و مطمئنم اگر همین طور پیش بروی به زودی میتوانی یک نویسنده بزرگ و توانا شوی. برای رسیدن به این هدف یادت نرود کتاب زیاد بخوانی تا با روش های مختلف، سوژه ها و مفاهیم متفاوت آشنا شوی. و نیز به قدرت تخیلت بال و پر بده تا به هرجا که می خواهد پرواز کند، تو با کمک آن میتوانی همه چیز را از زاویه ای نو ببینی، مسیر های گوناگون را تشخیص دهی و بهترینشان را انتخاب کنی.
برایت آرزوی موفقیت میکنم